خوشبختیِ مقایسهای؛ چرا شادی خودمون رو با دیگران میسنجیم؟
خوشبختیِ مقایسهای؛ چرا شادی خودمون رو با دیگران میسنجیم؟
هیچوقت شده حالت خوب باشه، ولی تا استوری کسی رو میبینی که سفر رفته یا هدیه ای گرفته، یهدفعه اون حس خوب از بین بره؟
اینجا همون جاییه که خوشبختیِ مقایسهای شروع میشه ،وقتی شادیِ خودمون رو با زندگیِ دیگران میسنجیم.
مغز ما برای مقایسه ساخته شده
از نظر علمی، مغز انسان طوری طراحی شده که خودش رو با بقیه مقایسه کنه؛ چون توی گذشتهی تکاملی، این کار کمک میکرد که جایگاه مون توی گروه رو بفهمیم.
اما امروز، با وجود شبکههای اجتماعی، این مقایسهها دیگه طبیعی نیستند ،هر روز با صدها نسخهی فیلترشده از زندگی دیگران روبهرو میشیم و مغزمون مدام فکر میکنه «من کمترم».
وقتی مقایسه، شادی رو میکُشه ؛
مقایسهی مداوم باعث میشه تمرکز از روی زندگی واقعیمون برداشته بشه و وارد یه چرخهی بیپایان از نارضایتی بشیم.
حتی اگر همهچیز خوب پیش بره، باز هم یه صدای درونی میگه: «اما اون یکی بهتره…»
نتیجه؟ حس کمبود، اضطراب و یه نوع پوچیِ پنهان که نمیدونیم از
کجا اومده.
نقش شبکههای اجتماعی :
تحقیقات نشون داده، هرچه زمان بیشتری در شبکههای اجتماعی بگذرونیم، احتمال نارضایتی از خودمون بالاتر میره،ما معمولاً فقط موفقیت، شادی و زیبایی دیگران رو میبینیم ، نه اضطراب ها، شکست ها و روزهای معمولیشون.
درواقع داریم خودِ واقعیمون رو با نسخهی ویرایششدهی دیگران مقایسه میکنیم، و خب نتیجهاش همیشه باخته.
چطور از این چرخه بیرون بیایم؟
1. آگاه شو : اگاهی اولین گام برای پیشرفته ،هر بار حس کردی مقایسه میکنی، فقط متوجه شو،بدون قضاوت.
2. واقعیتر نگاه کن : هیچ زندگیای بیدرد نیست، حتی همونهایی که ظاهراً کاملاند.
3. تمرکزت رو برگردون به خودت : مسیر تو با دیگران فرق داره، و همین تفاوت ارزشمنده.
4. از شبکهها فاصله بگیر: حتی چند ساعت در روز، میتونه حال ذهنت رو تازه کنه.
جمعبندی
خوشبختی یه مسابقه نیست،تا وقتی خودمون رو با دیگران میسنجیم، همیشه بازندهایم ، چون همیشه کسی هست که بیشتر، بهتر یا زیباتر از ما به نظر بیاد.
اما وقتی معیار شادیمون خودِمون باشیم، حتی لحظههای ساده هم رنگ خوشبختی میگیرن.
گاهی کافیه به جای نگاه کردن به بیرون، یه کم به درونمون نگاه کنیم؛
جایی که آرامش، هنوز منتظرِ دیده شدنه.
دوست عزیز چشمه ای اگه تو این حوزه کمکی نیاز داری ما کنارتیم…
اگه وقت نیاز داشتی فقط کافیه تماس بگیری… کلینیک
نویسنده: الناز پردل | روانشناس بالینی