مثبتگرایی سمی وقتی شادی اجبار میشود
مثبتگرایی سمی وقتی شادی اجبار میشود
این روزها هر طرف رو نگاه کنی، پر از جملههای انگیزشی و لبخندهای همیشهروی صورته
اما یه چیزی وسط این همه «مثبت باش» گم شده: واقعیت احساسات ما!
گاهی ناراحت، عصبانی یا خستهایم ، و این یعنی انسانیم، نه منفیباف.
مثبتگرایی سمی یعنی وقتی اونقدر به «خوشحال بودن» اصرار میکنیم که دیگه اجازه نمیدیم احساسات واقعیمون نفس بکشن ،ظاهرش قشنگه، ولی تهش پر از خستگی و احساس گناه میشه .
از کجا اومده ؟
ایدهی «مثبت فکر کن» اول از روانشناسی مثبت اومد ،علمی که هدفش کمک به رشد و رضایت بود،
اما وقتی وارد دنیای عامه شد، شکل عجیبی به خودش گرفت:
«غم ممنوع!»
«لبخند بزن، حتی اگه دلت گرفته!»
و اینجا بود که شادی تبدیل شد به وظیفه.
نشونههای مثبتگرایی سمی :
گفتن جملههای کلیشهای مثل «مثبت فکر کن» وقتی کسی درد داره.
قایم کردن ناراحتی برای اینکه قوی به نظر بیای.
احساس گناه از غمگین بودن.
ناتوانی در همدلی واقعی با دیگران، چون هر ناراحتی رو «منفی»میدونی.
چه بلایی سرمون میاره؟
وقتی احساسات واقعیمون رو سرکوب میکنیم، اونها یه جایی توی ذهن جمع میشن و به مرور باعث استرس، اضطراب و خستگی روانی میشن ، آدمهایی که همیشه وانمود میکنن خوشحالن ،معمولاً توی خلوتشون بیشتر از همه احساس پوچی میکنن.
رابطهها هم سطحی میشن، چون دیگه حرف از دل نمیمونه ،فقط لبخندهای تمرینی.
فرق مثبتنگری سالم با مثبتگرایی سمی
مثبتنگری سالم: همهی احساساتت رو بپذیر، حتی غم و خشم و وسط اونها دنبال امید بگرد.
مثبتگرایی سمی: احساسات ناخوشایندت رو انکار کن و وانمود کن همیشه خوب و شاد و قوی هستی.
چطور ازش فاصله بگیری؟
1. احساساتت رو همونطور که هستن بپذیر ،بدون قضاوت
2. از جملههای سطحی مثل «همه چیز عالیه!» دوری کن.
3. وقتی کسی ناراحته، بهش اجازه بده احساسش رو زندگی کنه.
4. توی روزهای سخت، خودت رو در آغوش بگیر؛ مثل چیزی که پل گیلبرت توی شفقت درمانی میگه: «زمین خوردهی خودتو دوست داشته باش.»
جمعبندی
شاد بودن هدف نهایی زندگی نیست.
هدف اینه که با خودت صادق باشی و تمام احساساتت رو بپذیری.
وقتی اجازه بدی غم، خشم و ترس هم کنارت بشینن، قویتر و واقعیتر میشی.
گاهی مثبتترین کار دنیا اینه که اعتراف کنی:
«الان حالم خوب نیست» — و این، عین انسان بودنه.
نویسنده: الناز پردل | روانشناس بالینی